گل من بي تو تنهام

هر کسی را طاقت بودن نیست . هرکسی را طاقت ماندن نیست.

بَـرآےِ בَرבهــآیـَـم نـِشانـِہ می گـُذآرَم؛تـا یـآבَم

 بـِمــآنَــב؛کُـجـآ،בَسـتِــ خُــבآرا رَهــا کَــرבَم..

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 17:15 | یکشنبه نوزدهم شهریور 1391 • نظر بدهید

ياد گرفته ام

من ياد گرفته ام وقتي بغض مي کنم

وقتي اشک مي ريزم ...

منتظر هيچ دستــــــــــــــي نباشم ...

وقتي از درد زخم هايم به خودم مي پيچم

مرهمي باشم بر جراحتــــــــــم

من ياد گرفته ام که اگر زمين مي خورم خودم برخيــــــــــزم

من ياد گرفته ام راهي را بسازم به صداقت

من ياد گرفته ام که همه رهگذرنــــــــد

همه ....

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 16:44 | سه شنبه بیستم تیر 1391 • نظر بدهید

آرامش

خدایا ای تنها پناه دلتنگی ام کمکم کن چندين وقت است از همه دل سردم می خواهم تنها باشم و زار

 زار فقط گریه کنم ، مدتها ست احساس میکنم  همه مرا فراموش کرده اند حتی تو ، تو هم مرا از ياد

 برده اي چونانكه بنده اي به اين نام نداري ، خدایا  می خواهم خودم را در وجودم حبس کنم ، و از تو

مي خواهم  امروزآخرین روز از  زندگي ام  باشد ، عاجزانه  می خواهم  مرا نزد خود بخواني تا برای

همیشه آرامش یابم خدایا زندگی را دیگر نمی خواهم .

(پايان)

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 12:41 | دوشنبه هفدهم بهمن 1390 • نظر بدهید

روزگارم هم چو

           پائيز سرد

و

   برگهاي سبز بهارم خزان رده

و 

من هم چو باد

           پائيزي

سرگردان     

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 10:7 | دوشنبه هفدهم بهمن 1390 • نظر بدهید

شاید سرنوشت

    می خواهد

       همیشه بارانی باشم !!!

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 15:1 | یکشنبه هجدهم دی 1390 • نظر بدهید

كاش

کاش میشد

   کمی از غصه هایم را بر دوش خدا بگذارم

       تا بداند دلتنگی چقدر حجم دارد !

              تا بداند دلتنگ که باشی

                   شادترین لحظه ها هم سردو بارانیست

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 11:38 | دوشنبه بیست و یکم آذر 1390 • نظر بدهید

عزيزم یک سال می گذرد از آخرین لحظه دیدارمان ، یادت هست؟

قرارمان این نبود که تو بروی و من بمانم

من بمانم و دنیایی از تنهایی

خسته ام

به وسعت تمام لحظه هایی که بی تو سپری شد خسته ام

می دانم همیشه با منی با شادی هایم شاد می شوی و با غصه هایم غمگین.

اما این کافی نیست

من آغوش گرمت را می خواهم

من دستان پرمهرت را می خواهم که بر سرم بکشی و آرامم کنی

من نگاه مهربانت را می خواهم که به چشمانم خیره شوی و بگویی صبوری کن

نمی دانم برای دیدارت چند بهار دیگر  را باید صبوری کنم

تو بگو ...

۲۱/۷/۸۹

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 10:30 | پنجشنبه بیست و یکم مهر 1390 • نظر بدهید

دیگر مهم نیست خورشید بیاید یا باران ببارد.دیگر مهم نیست من کجای این صفحه زندگی مثل آدمکی بی جان جابجا شوم.چه اهمیتی دارد که خوب باشم یا بد زشت باشم یا زیبا اصلا باشم یا نباشم.

مهم این است که تو نیستی.

کاش بودی اگر بودی هوا بود نفس بود نور بود زندگی بود و حالا که نیستی جان نیست عشق نیست روح نیست زندگی نیست کاش بودی  ...

(پايان)

!! نوشته شده توسط نيلوفر | 12:35 | دوشنبه بیست و یکم شهریور 1390 • نظر بدهید

دلم پر درده

خدایا به معني واقعي خسته ام خسته از همه چیز ، خدایا احساسم را بخوان ، خدایا دلم پر است             از دلتنگی ، خدایا دل سردم ،خدایا هر چه زودتر مرا در کنارت بخوان و مرگ را برایم                      هدیه کن ، خدایا  خسته ام خسته ، از همه چیز و از همه  کس .

خدایا حداقل تو  به ناله ام گوش کن ، خدایا ای تنها پناه دلتنگی ام کمکم کن چندين وقت است             از همه دل سردم می خواهم تنها باشم و زار زار فقط گریه کنم ، چند وقتي                                      ست احساس میکنم  همه مرا فراموش کرده اند حتی تو ، تو هم مرا از ياد برده اي چونانكه بنده اي به اين نام نداري ، خدایا  می خواهم خودم را در وجودم حبس کنم ، و از تو مي خواهم  امروز                    آخرین روز از  زندگي ام  

نظرات شما عزیزان:

MEHRAN

ساعت14:28---5 بهمن 1391

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: